داستان های کوتاه دیگر سطح مبتدی و ساده
داستان های کوتاه دیگر سطح متوسط و پیشرفته
داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی ،
Alex’s car ( ماشین الکس )
سطح : متوسطه (Intermediate) ، زمان : گذشته ساده (Simple Past)
Once upon a time, there was a young boy named Alex who loved cars. He spent most of his time tinkering with his old, beat-up car, dreaming of one day becoming a professional car racer.
روزی روزگاری، پسر جوانی به نام الکس وجود داشت که عاشق ماشینها بود. او بیشتر از وقت خود را با رفع عیوب و تعمیر خودروی قدیمی و خرابش سپری میکرد و روزی رویای تبدیل شدن به یک راننده حرفهای ماشین را داشت.
One day, Alex heard about a local car racing competition that was happening in his town. Excited at the opportunity, he entered the competition with his old car.
یک روز، الکس در شهرش دربارهی یک مسابقهی محلی ماشینرانی اطلاع پیدا کرد. او در هیجان بود و با خودروی قدیمیاش وارد مسابقه شد.
As the race began, Alex's car struggled to keep up with the sleek and shiny cars of his competitors. But Alex didn't give up. He kept pushing his car harder and harder, determined to win.
هنگام شروع مسابقه، خودروی الکس تلاس بسیار کرد تا با ماشینهای شیک و براق رقبایش رقابت کند. اما الکس تسلیم نشد. او (پدال گاز) خودروی خود را بیشتر و بیشتر فشار داد تا برنده این مسابقه شود.
In the final lap of the race, Alex's car suddenly sputtered and started to slow down. His competitors zoomed past him, leaving him behind. But Alex refused to give up. He pushed his car as hard as he could, determined to cross the finish line.
در آخرین دور مسابقه، خودروی الکس ناگهان خراب شد و شروع به کاهش سرعت کرد. اما الکس تسلیم نشد و (پدال گاز) خودرویش را تا جایی که میتوانست فشار داد تا خط پایان را بگذراند.
With just seconds to go, Alex's car suddenly roared to life and shot forward, crossing the finish line just ahead of his closest competitor. The crowd erupted in cheers as Alex jumped out of his car, triumphant and proud.
تنها چند ثانیه مانده با پایان، خودروی الکس ناگهان جان گرفت و به جلو حرکت کرد و درست جلوتر از نزدیکترین رقیبش از خط پایان عبور کرد. هنگامی که الکس پیروز و سربلند از ماشینش بیرون پرید، جمعیت به شادی پرداختند.
From that day on, Alex became known as the best car racer in his town, and his old, beat-up car became a legend in the racing world. And Alex, he continued to race with the same passion and determination that had led him to victory.
از آن روز به بعد، الکس به عنوان بهترین راننده ماشین در شهرش شناخته شد و خودروی قدیمی و خرابش در جهان مسابقه ماشینرانی به شهرت رسید. الکس همچنان با همان اشتیاق و تعهدی که به پیروزی رسانده بود، ادامه داد و به مسابقات ادامه داد.