داستان های کوتاه دیگر سطح مبتدی و ساده
داستان های کوتاه دیگر سطح متوسط و پیشرفته
داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی ،
Wonderland ( سرزمین عجایب )
سطح : متوسطه (Intermediate) ، زمان : گذشته ساده (Simple Past) ، گذشته کامل (Past Perfect)
Once upon a time, there was a land full of wonders and mysteries, known as the Land of Wonders. No one knew how to get there, and those who claimed to have visited it had never returned to tell their tale.
روزی در سرزمینی پر از عجایب و رازها، شناخته شده با نام سرزمین عجایب، هیچکس نمیدانست چگونه به آنجا برسد و کسانی که میگفتند آنجا را دیدهاند، هیچوقت به داستانشان بازنگشته بودند.
After many days of traveling through treacherous terrain, Jack finally stumbled upon a hidden cave that led to a mysterious portal. Without hesitation, he stepped through the portal and found himself transported to the Land of Wonders.
بعد از چندین روز سفر در میان مناطق سختگیرانه، جک سرانجام به غاری پنهان برخورد کرد که به یک دروازه مرموز منجر میشد. بدون تردید، از طریق این دروازه وارد سرزمین عجایب شد
The land was filled with strange and magical creatures, vibrant colors, and incredible sights. Everywhere he looked, there was something new to discover and explore. Jack was in awe of the beauty and wonder of the land and knew that his journey had been worth it.
زمینی که پر از موجودات عجیب و غریب، رنگهای شاداب و مناظر شگفتانگیز بود. هر جا که نگاه میکرد، چیز جدیدی برای کشف و بررسی وجود داشت. جک از زیبایی و شگفتیهای این سرزمین تحت تاثیر قرار گرفت و میدانست که سفرش ارزش آن را داشته است.
As he traveled deeper into the land, Jack encountered various challenges and obstacles that he had never faced before. But with determination and bravery, he overcame them all and continued his journey.
در حین سفر درون این سرزمین، جک با چالشها و موانعی روبرو شد که قبلاً با آنها مواجه نشده بود. با اراده و شجاعت، او تمامی این مشکلات را برطرف کرد و سفرش را ادامه داد.
After many weeks of exploring the Land of Wonders, Jack finally came across the greatest wonder of all: a beautiful, magical tree that was said to grant wishes to those who were worthy. Jack approached the tree, closed his eyes, and made a wish.
بعد از چند هفتهی کاوش در سرزمین عجایب، جک بالاخره با بزرگترین عجایب آن، یک درخت جادویی زیبا روبرو شد که معتقد بودند به افراد شایسته، آرزوها را برآورده میکند. جک به درخت نزدیک شد، چشمانش را بست و یک آرزو کرد.
Suddenly, he found himself back at the portal, ready to return home. As he walked back through the portal, Jack knew that he had experienced something truly extraordinary, and he would never forget his adventure in the Land of Wonders.
ناگهان، او خود را پشت درگاه، آمادهی بازگشت به خانه پیدا کرد. هنگام بازگشت از درگاه، جک میدانست که چیزی بسیار فوقالعاده را تجربه کرده است و هیچ وقت سفر خود به سرزمین عجایب را فراموش نخواهد کرد.