داستان های کوتاه دیگر سطح مبتدی و ساده
داستان های کوتاه دیگر سطح متوسط و پیشرفته
داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی ،
Language Confusion (سردرگمی زبان)
سطح : استارتر، مبتدی، ساده (Starter) ، زمان : حال ساده (Simple Present)
Laura is at the airport. She waits for her flight. Her flight is to Berlin, and it is 4 hours away. Laura walks around the airport and looks at the shops. She has a nice time.
لورا در فرودگاه است. او منتظر پروازش است. پرواز او به برلین است و ۴ ساعت راه است. لورا در اطراف فرودگاه قدم می زند و به مغازه ها نگاه می کند. او اوقات خوبی دارد.
After an hour she wants to visit the bathroom. She searches for it, but she doesn’t find it.
بعد از یک ساعت او می خواهد به حمام برود. او به دنبال آن می گردد، اما آن را پیدا نمی کند.
“Where is the bathroom?” she asks herself.
“حمام کجاست؟” از خودش می پرسد
She looks and looks but she can’t find it. She starts asking people where it is.
او نگاه می کند و نگاه می کند اما نمی تواند آن را پیدا کند. او شروع به پرسیدن از مردم می کند که کجاست.
Laura: “Excuse me sir, could you please tell me where is the bathroom?”
لورا: “ببخشید قربان، میشه لطفا به من بگید حمام کجاست؟”
Man: “You mean the restroom, right?”
مرد: “منظورت توالت است، درست است؟”
Laura: “No, I mean the bathroom.”
لورا: “نه، منظورم حمام است.”
Man: “Well, the restroom is over there.” He says and walks away.
مرد: “خب، دستشویی آنجاست.” می گوید و می رود.
Laura doesn’t understand. She asks a lady: “Excuse me madam, could you please tell me where is the bathroom?”
لورا نمی فهمد از خانمی می پرسد: ببخشید خانم، لطفاً می توانید بگویید حمام کجاست؟
“The restroom is over there,” the lady answers and walks away.
خانم جواب می دهد: «سرویس بهداشتی آنجاست» و می رود.
Laura is confused. “What’s their problem? I need to use the bathroom and they send me to rest?! I don’t need a restroom, I need the bathroom!”
لورا گیج شده است. “مشکل آنها چیست؟ من باید از حمام استفاده کنم و آنها مرا به دستشویی می فرستند؟! من به دستشویی نیاز ندارم، من به حمام نیاز دارم!”
After a while Laura gives up. She feels tired of all this walking and asking. She decides that maybe they are all right and she does need to rest.
بعد از مدتی لورا تسلیم می شود. او از این همه راه رفتن و پرسیدن خسته شده است. او تصمیم می گیرد که شاید حق با همه آنهاست و او باید به دستشویی برود.
She walks to the restroom. Now she is surprised. She realizes the restroom is actually the name for a public bathroom!
او به سمت دستشویی می رود. حالا او تعجب کرده است. او متوجه می شود که دستشویی در واقع نام یک حمام عمومی است!